من دو جور شخصیت متمایز و کاملا متضاد دارم.
یک شخصیتم دختری بسیار رویایی، سرشار از خیال و عاطفه و لطافت، دختری که رویاهاش رو هرگز رها نمیکنه، به همه دوست داره لبخند بزنه، همه رو دوست داره حتی اگه ...، دختری که هیچ اگه ای براش مطرح نیست، انسان براش مایه ستایش و عشق و شگفتیه؛ مثل موسیقی زلال پیانو و مثل آب، با خودش و دنیا راحته، ساده است، بی شیله پیله
یک شخصیتم اما، هبوط کرده از این بهشت، گام برمیداره تو جهان سفت و سخت و صلب و پیچیده، در جهان ریاضیات و حسابوکتاب و عمل و عکسالعمل و سیاست و فکر فردا و دانش قدرت است و گرگهای دندانتیزکرده و مستقل باش و محکم باش و قوی باش و خودت قهرمان زندگیتی و وا نده و تیز باش و حواست به همهچی باشه و تصمیم عاقلانه رو بگیر و لوس نباش و هر اتفاقی افتاد جمع کن خودتو
من هردوی اینها رو خدا میدونه چندساله که زندگی میکنم و خیلی دقیق و بهموقع سویچ میکنم بین این و آن.
روزها دومیام، حساب و کتاب و چرتکه به دست.
شبها، یا در آغوش تو، یا در اندیشه فرداهام، یا غرق در یک کتاب، یا در اندوه، یا در عشق، یا در حسرت و هر حس دیگر، دیگری.
من نی همینم و نه آن، من هردوانم هردوان
- ۹۶/۰۳/۲۸