کلیشه‌های خاص من

برای بقیه کلیشه باشه برای خودم تجربه و خاطره است

کلیشه‌های خاص من

برای بقیه کلیشه باشه برای خودم تجربه و خاطره است

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هردوان من

من دو جور شخصیت متمایز و کاملا متضاد دارم.


یک شخصیتم دختری بسیار رویایی، سرشار از خیال و عاطفه و لطافت، دختری که رویاهاش رو هرگز رها نمیکنه، به همه دوست داره لبخند بزنه، همه رو دوست داره حتی اگه ...، دختری که هیچ اگه ای براش مطرح نیست، انسان براش مایه ستایش و عشق و شگفتیه؛ مثل موسیقی زلال پیانو و مثل آب، با خودش و دنیا راحته، ساده است، بی شیله پیله


یک شخصیتم اما، هبوط کرده از این بهشت، گام برمیداره تو جهان سفت و سخت و صلب و پیچیده، در جهان ریاضیات و حساب‌وکتاب و عمل و عکس‌العمل و سیاست و فکر فردا و دانش قدرت است و گرگ‌های دندان‌تیزکرده و مستقل باش و محکم باش و قوی باش و خودت قهرمان زندگیتی و وا نده و تیز باش و حواست به همه‌چی باشه و تصمیم عاقلانه رو بگیر و لوس نباش و هر اتفاقی افتاد جمع کن خودتو


من هردوی اینها رو خدا میدونه چندساله که زندگی میکنم و خیلی دقیق و به‌موقع سویچ میکنم بین این و آن.

روزها دومی‌ام، حساب و کتاب و چرتکه به دست.

شب‌ها، یا در آغوش تو، یا در اندیشه فرداهام، یا غرق در یک کتاب، یا در اندوه، یا در عشق، یا در حسرت و هر حس دیگر، دیگری.


من نی همینم و نه آن، من هردوانم هردوان

  • زهرا آرام
  • ۰
  • ۰

اولین پست

وبلاگ‌نویسی برای من همیشه بخش تقریبا ثابتی از زندگی نوجوانیم و بعد از اون بوده. تعداد وبلاگ‌هایی که از 13 سالگی به بعد داشته‌ام و توشون نوشتم به قدری زیاده که گاهی بعضی‌هاش فراموشم میشه. همیشه از بچگی دوست داشتم بنویسم. از خاطرات روزانه گرفته تا انواع متون ادبی، شعر، داستان، شرح احساساتم و غیره. این کار رو هم از سال‌های دبستان شروع کردم. شعر حتی وقتی دوم سوم دبستان بودم، داستان، شرح ماوقع روزهای نوجوانی، احساساتم نسبت به وقایع، گاهی در قالب شعر، گاهی دردودل با کاغذ...  اما یه مانعی وجود داشت در مقابل آزادانه نوشتن من، و اون احتمال خونده شدن نوشته‌هام توسط اعضای خانواده بود. شاید بزرگترین ترس من تو اون سنین ترس از خونده شدن و به عبارتی لو رفتن عواطف و احساساتم پیش خانواده بود! همین مسئله باعث شد من شروع کنم به نوشتن خاطرات روزانه‌ام در یک فایل word که روش پسورد گذاشته بودم. خاطرات روزانه‌ام رو، که گاهی بیشتر از دو خط رو شامل نمیشد، در اون فایل word مینوشتم؛ و مابقی نوشته‌هام مثل دردودل و شرح احساساتم رو در وبلاگ‌هام.


مهمترین وبلاگم که خصوصی‌ترین احساسات دوران دانشگاهم رو دربرمیگرفت پاک کردم! مطالبی که 3 4 سال مهم جوانی من رو پوشش میداد. 


الان مدت زیادی هست که دست به نوشتن نمیبرم. دستم به نوشتن تنبل شده. بلاخره هر باریکه ذوقی هم که داشته باشی اگر مدت طولانی به کارش نبری به خواب میره و بیدار کردنش کمی زمان میبره. 


بهرحال بنظر میرسه بدون نوشتن، زندگیم از خیلی چیزها محرومه، از جمله یک جور نظم و آرامش ذهنی که فقط نوشتن آنچه در ذهن شلوغم میگذره میتونه ایجاد کنه. از طرفی هنوزم بهترین راه نوشتن آزادانه روزمرگی‌ها و احساسات و تجربیاتم رو بدون نگرانی از خونده شدن ناخواسته‌ی اونا وبلاگ‌نویسی میدونم. 


بنابراین همین! :)  به خودم تبریک میگم که باز هم میتونم راحت بنویسم.

  • زهرا آرام